به مناسبت نمایشگاه کتاب درتهران
و دستمریزادی به دکتر مسعود نقره کار
و دستمریزادی به دکتر مسعود نقره کار
• آیا نمایشگاه کتاب در کشوری که سانسور بیداد میکند و متن کتابها سلاخی میشود، مسخره نیست؟! ...
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
پنجشنبه ۲۶ ارديبهشت ۱٣٨۷ - ۱۵ می ۲۰۰٨
پنجشنبه ۲۶ ارديبهشت ۱٣٨۷ - ۱۵ می ۲۰۰٨
کارگزاران حکومت فقیهان ایران، به گونه ای خنده آور کشور را بین آئین عهد عتیق و مدرنیته گیرانداخته و خود نیز در این میانه یا دست و پا میزنند و یا همچون بندبازان معلق. از یک سو نمی خواهند اسلامشان خدشه ببیند و «بشکند» و از دیگر سو رغبتی به اینکه دینشان «طالبانی» جلوه کنند ندارند و مایلند به نحوی نمایشگر مظاهر تمدن جدید هم باشند. از این رو، اکثر اقداماتشان یا جنبه ی نمایشی و نمودی دارد، یا به کل غلط از کاردر می آید و مسخره و خنده دار میشود.
درمیان تظاهرات و نمایشهائی که حکومت فقیهان هرچندگاه به صحنه می آورد، تعدادی از مظاهر تمدن و رفتار کشورهای متمدن را هم می بینیم که حاکمان می کوشند آنها را با لعاب و نام اسلامی اجرا کنند. مانند قدرشناسی از بزرگان علم و ادب و معرفت؛ و جایزه دادن به فیلم و فیلمساز؛ و مراسم انتخاب کتاب و نویسنده و دیگر آثار هنری ... درهمین زمینه، هرسال به مناسبتهائی سمینار، همایش و نمایشگاه برگزار می کنند و به نویسنده، هنرمند، ناشر، مولف، مصنف و دیگر کاربران نشر دانش و هنر جایزه هم میدهند. اما نه به همه کتابی، و نه به هر اثری، و نه به هر هنرمندی...
کتاب با زحمت و تخیل و تفکر نویسنده نوشته میشود؛ ویراستارها اشتباهات املائی و انشائی اش را میگیرند؛ نسخه ی دستنویس یا تایپ شده به اداره ی ارشاد برای تأیید فرستاده میشود؛ ماه ها در آن اداره می ماند تا متصدی مربوطه ترحم آورد و آن را بخواند و بخشهای مضره اش از نظر نظام و اسلام را خط بزند و به ناشر برگرداند؛ سپس ناشر کتاب را باهزینه خویش و تلاش کارگر چاپ و دربازار عرضه کند. اما این پایان ماجرا نیست؛ و پس از چاپ نیز اغلب بازی ئی دیگر آغاز میشود. یعنی از این پس نوبت وظیفه ی مومنان و شبه مومنانی است که نه برای فهم مطلب، بل به خاطر موذیگری و اغلب خوشخدمتی به اسلام عزیز و متولیان دین، کتاب را می خوانند و درآن دقیق میشوند تا نکته ای خلاف شرع و متضاد با عرف حکومت بیابند و زهر خود را هم به نویسنده و هم به درون حاصل کار نویسنده و به تبع آن سرمایه ی ناشر بریزند. این گروه که بیشترشان از عمله ی ظلم و دست اندرکاران دفتر مقام ولایتند و در روزنامه های کیهان و رسالت و ابرار و دیگر نهادهای وابسته... به خدمت امت اسلام مشغولند، نکته هائی پیدا میکنند که یا از چشم ممیز و سانسورچی دور مانده و یا با نوعی از سعه ی صدر آبکی، ممیز از آن چشم پوشی کرده است. آنگاه با انگشت نهادن برروی این نکات و بزرگنمائی موضوع، مولف و ناشر را به چالش می کشند.
آنچه در ایران اسلامی شگفت انگیز است تظاهر به مدرنیته از سوی حاکمیّت درکشوری است که ۲۹ سال است بی وقفه زهر سانسور و اختناق درجان نشریات- اعم از جراید و کتاب و جزوه- ریخته میشود و از زبان بالاتربن مقام حاکم تا مأمور سانسور و چماق، جمله ی شرم آور«بشکنید این قلمها را» شنیده ایم. در کشوری که، فقط سخنی روا و قابل گفتن است که معنا و مفهومش در متن دین اسلام و آئین تشیّع بگنجد و یا با آن درتقابل نباشد، جایزه دادن به مولفان و مصنفان، و برپائی ی نمایشگاه کتاب و همانند آن، بیشتر تنه به مسخره میزند تا یک کار جدی.
هرسال نمایشگاه کتاب در تهران و در محل مصلی که برای ادای نماز جمعه درست شده است، برقرار و برگزار می شود و با شرکت ناشران داخلی و خارجی کتابها عرضه میشوند. بدیهی است سهم و جایگاه کتابهای دینی و اسلامی به مراتب بیشتر و بزرگتر از دیگر متون است؛ گیرم اقبالی از آن نشود... نمایشگاه کتاب هرسال با حضور سران حاکم و «هیاهوی بسیار برای هیچ» آغاز و پایان می یابد؛ اما تیراژ کتاب دراین کشور با هفتاد میلیون نفوس، سالهاست که از مرز ٣ تا ۴ هزار نسخه فراتر نرفته است. آن استقبالی که سال نخست انقلاب از کتاب به عمل آمد و همگان به سوی کتابفروشی ها هجوم می بردند، حاصل نبود سانسور درآن مدت کوتاه بود؛ و خواننده می دانست آنچه را می خواند همان اندیشه و خواسته ی نویسنده است. اما به مرور هرچه ممیزی بر کتابها و سخنها فزونی گرفت، برعکس، شمار کتابخوان کم و کمتر شد.
امروز درایران اسلامی، متن کتابهای چاپ شده نسبت به نسخه ای که مولف به اداره ارشاد می فرستد، گاه تا میزان ۷۰% توفیردارد و اغلب چیزی دیگر به بار می آید که گاه نویسنده از خیر انتشارش میگذرد. باوجود این، حضرات امسال این همه ممیزی را کافی به مقصود ندانسته و کتابهای چاپ شده و عرضه شده در نمایشگاه را نیز سر بریدند. در این زمینه حتا کتابهای خارجی نیز که با زبانی دیگر نوشته شده است و فهم آن متضمن ترجمه است، از چشم متولیان دین و حامیان مذهب دور نماند؛ و به عنوان داشتن صور قبیحه و مطالب گمراه کننده، غرفه های آنها نیز جاروکشی شد.
باوجود تمام این تضییقات که در حق تألیف و تصنیف و مولف میشود، هنوز برخی از مردم در نمایشگاه شرکت میکنند تا شاید اثری شسته رفته و سانسور نشده را- دستکم میان ناشران خارجی- ببینند و آن را بخرند و یا از زبان بیگانه مراد خود بجویند. اما هیهات که امسال سانسور شامل کتابهای زبان خارجی نیز شد و علاوه بر رنگ کردن تصویر کتابها، رقمی حدود ٣۰۰ کتاب را از نمایش محروم کرده و از نمایشگاه بیرون برده اند.
اگر نیک بنگریم، برای بیشتر مردمی که به نحوی از فضای مسموم دینی حاکم خسته شده و در تلاشند مقداری از وقت روزانه را به دور از مسائل دین بگذرانند، شرکت در این نمایشگاه ها چیزی جز جولان برای وقت کشی نیست. یک هزارم بهره ی معنوی که در کشوری کوچک مانند هلند از چنین نمایشگای به دست می آید درایران حاصل نمیشود. اغلب بینندگان و شرکت کنندگان به دو علت رغبتی به خرید کتاب ندارند:
به این جهات این نمایشگاه بیشتر از آنکه محل انتخاب و فروش کتاب باشد، مکانی است برای دیدار و همدلی و همصحبتی های یار و اغیار و فضائی برای اتلاف وقت.
چنانچه اشاره شد، امسال حضرات آن همه سانسور و ممیزی را که پیش از چاپ کتاب اعمال می شود کافی ندانسته و کتابهای شرکت داده شده در نمایشگاه را باردیگر سلاخی کردند. مطابق نوشته ی روزنامه های چاپ تهران، دو بار، و هربار بیش از ٣۰۰ عنوان کتاب را از نمایشگاه بیرون بردند و به دست خمیرکننده ها سپردند. بی تردید اتخاذ این تصمیم ناشی از دستور آخوندهائی است که فرمانشان درراه حفظ بیضه ی اسلام ردخور ندارد. آخوندهائی متحجر و متعصب مانند مصباح یزدی، مهدوی کنی و حسینیان و تندروانی مانند حسین شریعتمداری و... به نمایشگاه می آیند و کتابها را ورق میزنند، و برروی برخی مطالب تأمل میکنند. آنگاه بسته به این که روی چه موضوع و کدام مولفی ویرشان بگیرد، فریاد وا اسلاما به هوا میرود و توسط عواملشان جنجال تا رسیدن به نتیجه ی مطلوب، ادامه می یابد. اینجاست که مسئولان مطیع نمایشگاه نیز آن عنوانها را جمع آوری کرده و با کوبیدن مهر ابطال و ضاله بر رویشان، حکم حکومتی را اجرا می کنند.
به این ترتیب، تنها کتابهائی حق شرکت در نمایشکاه را دارند که از صافی و غربال مأموران ساواما در اداره ارشاد گذشته باشند. مسلم است به سدها عنوان کتابی که نویسندگان ایرانی در تبعید نوشته و منتشر کرده اند، حق و اجازه شرکت در این نمایشگاه داده نمیشود؛ زیرا مولفان و ناشران تبعیدی تن به تحمیل ممیزی و سانسور نمی دهند و اغلبشان ممنوع القلم و ممنوع الورودند؛ و یا در متن نوشته چنان پرده دری شده و وقایع چنان عریان است که جز حذف کل کتاب چاره ای برای مستبدان و سانسورچیان نیست... مثلاً:
دکتر مسعود نقره کار پزشک و نویسنده، کتاب «تاریخ جنبش روشنفکری ایران» را در پنج جلد و٣٣۰۰ صفحه نوشته و کاری کارستان عرضه کرده است. این کتاب با نثری روان و شیوا با استفاده از سدها منبع معتبر و گاه مصاحبه با ده ها روشنفکرو با بیان داستان فراز و نشیبهائی که در این مدت ۴۰ سال گریبان اکثر نویسندگان را گرفته بوده، به خوبی فضای روشنفکری ایران را در درون و برون مرز کشور مانند آئینه ای رو به روی ماگرفته و آنچه ماجرا از نیک و بد گذشته است به ما نشان داده است. دراین کتاب با بازنویسی ی اغلب مقالات و نوشته های نویسندگان، و با نمایش نازک طبعیها و درشتخوئیهای هنرمندان ما، و با اشاره ای نسبتاً کامل به ستم و استبداد حاکمان ایران در کشتار دگر اندیشان و قتلهای زنجیره ای، اثری خواندنی که شامل تاریخ چهل و چند ساله جنبش روشنفکری ایران است، به خوانندگانش عرضه میکند. نثر پاک و روان و بدور از ثقل گفتار و نفسگیری، سبب میشود خواننده، کتاب را ساعتها بدون احساس خستگی زمین نگذارد. دکتر مسعود نقره کار در گردآوریهای این متنها بیشک به چندسد منبع سرزده و مراجعه کرده است؛ و قسمت زیبا و گاه زشت متن کتاب همان بخشی است که تفاوت اندیشه ها نمایان می شود و واکنش گاه نامطلوب می یابد. نقره کار بدون هیچگونه خودداوری، پیش داوری و نتیجه گیری، درونمایه ی اجتماعی و عدم ظرفیّت شماری از اهل قلم و هنرمندان را با مراجعه به گفته ها و نوشته های خود اهالی شهر قلم، به خواننده نشان میدهد که بی تأسف نمی تواند باشد. کتاب با ویرستاری آقای عباس معروفی آماده ی چاپ شده و در کشور سوئد به چاپ رسیده است و در پنج جلد با رویجلدی چشمگیر و کاغذی مرغوب در دسترس قرار گرفته است. البته چنین کتابی و نظائرش، قطعاً در چنان نمایشگاهی اجازه ی ورود ندارند و نسل کتابخوان ایرانی از آنها محروم خواهد بود.
بی گمان درکشوری که هرروز سال را درتقویمش به نحوی به منسوبان دین اسلام گره زده اند و به هرعلت برای بزرگداشت اعرابی که قرنها پیش زیسته و درخاک شده اند، روزی را به شادی و عزای او اختصاص داده اند، هرنوع اتفاق دیگر که بیرون از این چهارچوب باشد، برای مردمش خجسته خواهد بود و سرگرمی محسوب میشود و فرحزاست. برای ملتی که هرروز رادیو و تلویزیون کشورش بامداد را با آوای حزین قرآن و مارش عزا و نوحه و نوای تعزیه می آغازد، و با دعای ندبه و کمیل ادامه میدهد؛ و شبش را نیز سریالهای دینی با نعره ی سواران و چکاچک شمشیرهایشان همراه با نمایش رنگ و نشان خون به رختخواب متصل میکند، هر نوع نمایشگاه و سمینار و همایشی جدا از این مسائل، فرصتی است تا مردم چند ساعتی را فارغ از جنجال دین و هیاهوی تظاهرات مذهب، به خویشتن خویش برسند؛ و به دور از نوای قران و صلای اذان و دعای ندبه و کمیل، روانشان را اگر نه تطهیر، دستکم تسکین دهند.
اما، هم خود زعما میدانند و هم ما آگاهیم که دلیل برپائی این نمایشگاه ها و پرداخت این گونه هزینه ها موضوعی سوای فرهنگمداری و تلاش برای تنویر افکار مردم است. این نمایشها چیزی نیست مگر تبلیغ برای حکومت فقیهان تا مگر اختناق و اعدامها و زندانهایشان را از نظرها پنهان کند و یا کمرنگ جلوه دهد.
کالیفرنیا م.ع. مهرآسا ۱۴ -۵ - ۲۰۰٨ ۱- بهای کتابها نسبت به درآمد مردم گران است و برای ایرانی ی کتاب خوان که بیشتر کارمند، معلم و دانشجو با درآمد بسیار اندک است، رقمی بالای توان خرید است. ۲- کتابهای ایرانی همه از زیر تیغ سانسور گذشته و بخشهای مفید و جالب نوشته قیچی شده است و با این خاطرجمعی اجازه ورود به نمایشگاه را گرفته اند؛ و درنتیجه تمایل به خرید کتاب به شدت کاستی گرفته است.
درمیان تظاهرات و نمایشهائی که حکومت فقیهان هرچندگاه به صحنه می آورد، تعدادی از مظاهر تمدن و رفتار کشورهای متمدن را هم می بینیم که حاکمان می کوشند آنها را با لعاب و نام اسلامی اجرا کنند. مانند قدرشناسی از بزرگان علم و ادب و معرفت؛ و جایزه دادن به فیلم و فیلمساز؛ و مراسم انتخاب کتاب و نویسنده و دیگر آثار هنری ... درهمین زمینه، هرسال به مناسبتهائی سمینار، همایش و نمایشگاه برگزار می کنند و به نویسنده، هنرمند، ناشر، مولف، مصنف و دیگر کاربران نشر دانش و هنر جایزه هم میدهند. اما نه به همه کتابی، و نه به هر اثری، و نه به هر هنرمندی...
کتاب با زحمت و تخیل و تفکر نویسنده نوشته میشود؛ ویراستارها اشتباهات املائی و انشائی اش را میگیرند؛ نسخه ی دستنویس یا تایپ شده به اداره ی ارشاد برای تأیید فرستاده میشود؛ ماه ها در آن اداره می ماند تا متصدی مربوطه ترحم آورد و آن را بخواند و بخشهای مضره اش از نظر نظام و اسلام را خط بزند و به ناشر برگرداند؛ سپس ناشر کتاب را باهزینه خویش و تلاش کارگر چاپ و دربازار عرضه کند. اما این پایان ماجرا نیست؛ و پس از چاپ نیز اغلب بازی ئی دیگر آغاز میشود. یعنی از این پس نوبت وظیفه ی مومنان و شبه مومنانی است که نه برای فهم مطلب، بل به خاطر موذیگری و اغلب خوشخدمتی به اسلام عزیز و متولیان دین، کتاب را می خوانند و درآن دقیق میشوند تا نکته ای خلاف شرع و متضاد با عرف حکومت بیابند و زهر خود را هم به نویسنده و هم به درون حاصل کار نویسنده و به تبع آن سرمایه ی ناشر بریزند. این گروه که بیشترشان از عمله ی ظلم و دست اندرکاران دفتر مقام ولایتند و در روزنامه های کیهان و رسالت و ابرار و دیگر نهادهای وابسته... به خدمت امت اسلام مشغولند، نکته هائی پیدا میکنند که یا از چشم ممیز و سانسورچی دور مانده و یا با نوعی از سعه ی صدر آبکی، ممیز از آن چشم پوشی کرده است. آنگاه با انگشت نهادن برروی این نکات و بزرگنمائی موضوع، مولف و ناشر را به چالش می کشند.
آنچه در ایران اسلامی شگفت انگیز است تظاهر به مدرنیته از سوی حاکمیّت درکشوری است که ۲۹ سال است بی وقفه زهر سانسور و اختناق درجان نشریات- اعم از جراید و کتاب و جزوه- ریخته میشود و از زبان بالاتربن مقام حاکم تا مأمور سانسور و چماق، جمله ی شرم آور«بشکنید این قلمها را» شنیده ایم. در کشوری که، فقط سخنی روا و قابل گفتن است که معنا و مفهومش در متن دین اسلام و آئین تشیّع بگنجد و یا با آن درتقابل نباشد، جایزه دادن به مولفان و مصنفان، و برپائی ی نمایشگاه کتاب و همانند آن، بیشتر تنه به مسخره میزند تا یک کار جدی.
هرسال نمایشگاه کتاب در تهران و در محل مصلی که برای ادای نماز جمعه درست شده است، برقرار و برگزار می شود و با شرکت ناشران داخلی و خارجی کتابها عرضه میشوند. بدیهی است سهم و جایگاه کتابهای دینی و اسلامی به مراتب بیشتر و بزرگتر از دیگر متون است؛ گیرم اقبالی از آن نشود... نمایشگاه کتاب هرسال با حضور سران حاکم و «هیاهوی بسیار برای هیچ» آغاز و پایان می یابد؛ اما تیراژ کتاب دراین کشور با هفتاد میلیون نفوس، سالهاست که از مرز ٣ تا ۴ هزار نسخه فراتر نرفته است. آن استقبالی که سال نخست انقلاب از کتاب به عمل آمد و همگان به سوی کتابفروشی ها هجوم می بردند، حاصل نبود سانسور درآن مدت کوتاه بود؛ و خواننده می دانست آنچه را می خواند همان اندیشه و خواسته ی نویسنده است. اما به مرور هرچه ممیزی بر کتابها و سخنها فزونی گرفت، برعکس، شمار کتابخوان کم و کمتر شد.
امروز درایران اسلامی، متن کتابهای چاپ شده نسبت به نسخه ای که مولف به اداره ارشاد می فرستد، گاه تا میزان ۷۰% توفیردارد و اغلب چیزی دیگر به بار می آید که گاه نویسنده از خیر انتشارش میگذرد. باوجود این، حضرات امسال این همه ممیزی را کافی به مقصود ندانسته و کتابهای چاپ شده و عرضه شده در نمایشگاه را نیز سر بریدند. در این زمینه حتا کتابهای خارجی نیز که با زبانی دیگر نوشته شده است و فهم آن متضمن ترجمه است، از چشم متولیان دین و حامیان مذهب دور نماند؛ و به عنوان داشتن صور قبیحه و مطالب گمراه کننده، غرفه های آنها نیز جاروکشی شد.
باوجود تمام این تضییقات که در حق تألیف و تصنیف و مولف میشود، هنوز برخی از مردم در نمایشگاه شرکت میکنند تا شاید اثری شسته رفته و سانسور نشده را- دستکم میان ناشران خارجی- ببینند و آن را بخرند و یا از زبان بیگانه مراد خود بجویند. اما هیهات که امسال سانسور شامل کتابهای زبان خارجی نیز شد و علاوه بر رنگ کردن تصویر کتابها، رقمی حدود ٣۰۰ کتاب را از نمایش محروم کرده و از نمایشگاه بیرون برده اند.
اگر نیک بنگریم، برای بیشتر مردمی که به نحوی از فضای مسموم دینی حاکم خسته شده و در تلاشند مقداری از وقت روزانه را به دور از مسائل دین بگذرانند، شرکت در این نمایشگاه ها چیزی جز جولان برای وقت کشی نیست. یک هزارم بهره ی معنوی که در کشوری کوچک مانند هلند از چنین نمایشگای به دست می آید درایران حاصل نمیشود. اغلب بینندگان و شرکت کنندگان به دو علت رغبتی به خرید کتاب ندارند:
به این جهات این نمایشگاه بیشتر از آنکه محل انتخاب و فروش کتاب باشد، مکانی است برای دیدار و همدلی و همصحبتی های یار و اغیار و فضائی برای اتلاف وقت.
چنانچه اشاره شد، امسال حضرات آن همه سانسور و ممیزی را که پیش از چاپ کتاب اعمال می شود کافی ندانسته و کتابهای شرکت داده شده در نمایشگاه را باردیگر سلاخی کردند. مطابق نوشته ی روزنامه های چاپ تهران، دو بار، و هربار بیش از ٣۰۰ عنوان کتاب را از نمایشگاه بیرون بردند و به دست خمیرکننده ها سپردند. بی تردید اتخاذ این تصمیم ناشی از دستور آخوندهائی است که فرمانشان درراه حفظ بیضه ی اسلام ردخور ندارد. آخوندهائی متحجر و متعصب مانند مصباح یزدی، مهدوی کنی و حسینیان و تندروانی مانند حسین شریعتمداری و... به نمایشگاه می آیند و کتابها را ورق میزنند، و برروی برخی مطالب تأمل میکنند. آنگاه بسته به این که روی چه موضوع و کدام مولفی ویرشان بگیرد، فریاد وا اسلاما به هوا میرود و توسط عواملشان جنجال تا رسیدن به نتیجه ی مطلوب، ادامه می یابد. اینجاست که مسئولان مطیع نمایشگاه نیز آن عنوانها را جمع آوری کرده و با کوبیدن مهر ابطال و ضاله بر رویشان، حکم حکومتی را اجرا می کنند.
به این ترتیب، تنها کتابهائی حق شرکت در نمایشکاه را دارند که از صافی و غربال مأموران ساواما در اداره ارشاد گذشته باشند. مسلم است به سدها عنوان کتابی که نویسندگان ایرانی در تبعید نوشته و منتشر کرده اند، حق و اجازه شرکت در این نمایشگاه داده نمیشود؛ زیرا مولفان و ناشران تبعیدی تن به تحمیل ممیزی و سانسور نمی دهند و اغلبشان ممنوع القلم و ممنوع الورودند؛ و یا در متن نوشته چنان پرده دری شده و وقایع چنان عریان است که جز حذف کل کتاب چاره ای برای مستبدان و سانسورچیان نیست... مثلاً:
دکتر مسعود نقره کار پزشک و نویسنده، کتاب «تاریخ جنبش روشنفکری ایران» را در پنج جلد و٣٣۰۰ صفحه نوشته و کاری کارستان عرضه کرده است. این کتاب با نثری روان و شیوا با استفاده از سدها منبع معتبر و گاه مصاحبه با ده ها روشنفکرو با بیان داستان فراز و نشیبهائی که در این مدت ۴۰ سال گریبان اکثر نویسندگان را گرفته بوده، به خوبی فضای روشنفکری ایران را در درون و برون مرز کشور مانند آئینه ای رو به روی ماگرفته و آنچه ماجرا از نیک و بد گذشته است به ما نشان داده است. دراین کتاب با بازنویسی ی اغلب مقالات و نوشته های نویسندگان، و با نمایش نازک طبعیها و درشتخوئیهای هنرمندان ما، و با اشاره ای نسبتاً کامل به ستم و استبداد حاکمان ایران در کشتار دگر اندیشان و قتلهای زنجیره ای، اثری خواندنی که شامل تاریخ چهل و چند ساله جنبش روشنفکری ایران است، به خوانندگانش عرضه میکند. نثر پاک و روان و بدور از ثقل گفتار و نفسگیری، سبب میشود خواننده، کتاب را ساعتها بدون احساس خستگی زمین نگذارد. دکتر مسعود نقره کار در گردآوریهای این متنها بیشک به چندسد منبع سرزده و مراجعه کرده است؛ و قسمت زیبا و گاه زشت متن کتاب همان بخشی است که تفاوت اندیشه ها نمایان می شود و واکنش گاه نامطلوب می یابد. نقره کار بدون هیچگونه خودداوری، پیش داوری و نتیجه گیری، درونمایه ی اجتماعی و عدم ظرفیّت شماری از اهل قلم و هنرمندان را با مراجعه به گفته ها و نوشته های خود اهالی شهر قلم، به خواننده نشان میدهد که بی تأسف نمی تواند باشد. کتاب با ویرستاری آقای عباس معروفی آماده ی چاپ شده و در کشور سوئد به چاپ رسیده است و در پنج جلد با رویجلدی چشمگیر و کاغذی مرغوب در دسترس قرار گرفته است. البته چنین کتابی و نظائرش، قطعاً در چنان نمایشگاهی اجازه ی ورود ندارند و نسل کتابخوان ایرانی از آنها محروم خواهد بود.
بی گمان درکشوری که هرروز سال را درتقویمش به نحوی به منسوبان دین اسلام گره زده اند و به هرعلت برای بزرگداشت اعرابی که قرنها پیش زیسته و درخاک شده اند، روزی را به شادی و عزای او اختصاص داده اند، هرنوع اتفاق دیگر که بیرون از این چهارچوب باشد، برای مردمش خجسته خواهد بود و سرگرمی محسوب میشود و فرحزاست. برای ملتی که هرروز رادیو و تلویزیون کشورش بامداد را با آوای حزین قرآن و مارش عزا و نوحه و نوای تعزیه می آغازد، و با دعای ندبه و کمیل ادامه میدهد؛ و شبش را نیز سریالهای دینی با نعره ی سواران و چکاچک شمشیرهایشان همراه با نمایش رنگ و نشان خون به رختخواب متصل میکند، هر نوع نمایشگاه و سمینار و همایشی جدا از این مسائل، فرصتی است تا مردم چند ساعتی را فارغ از جنجال دین و هیاهوی تظاهرات مذهب، به خویشتن خویش برسند؛ و به دور از نوای قران و صلای اذان و دعای ندبه و کمیل، روانشان را اگر نه تطهیر، دستکم تسکین دهند.
اما، هم خود زعما میدانند و هم ما آگاهیم که دلیل برپائی این نمایشگاه ها و پرداخت این گونه هزینه ها موضوعی سوای فرهنگمداری و تلاش برای تنویر افکار مردم است. این نمایشها چیزی نیست مگر تبلیغ برای حکومت فقیهان تا مگر اختناق و اعدامها و زندانهایشان را از نظرها پنهان کند و یا کمرنگ جلوه دهد.
کالیفرنیا م.ع. مهرآسا ۱۴ -۵ - ۲۰۰٨ ۱- بهای کتابها نسبت به درآمد مردم گران است و برای ایرانی ی کتاب خوان که بیشتر کارمند، معلم و دانشجو با درآمد بسیار اندک است، رقمی بالای توان خرید است. ۲- کتابهای ایرانی همه از زیر تیغ سانسور گذشته و بخشهای مفید و جالب نوشته قیچی شده است و با این خاطرجمعی اجازه ورود به نمایشگاه را گرفته اند؛ و درنتیجه تمایل به خرید کتاب به شدت کاستی گرفته است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر