خروش و جوشش ملت ایران
برای چندمین بار ناکام ماند!
برای چندمین بار ناکام ماند!
• مبارزه ی پیگیر، نیازمند تشکل است، سازمان و سازماندهی می خواهد و سامان لازم دارد. شوربختانه هر سه موئلفه ی مورد نیاز در ایران و در فضای مبارزات هممیهنان جایش خالی است. وگرنه توقیف یک روزنامه، بازنشستگی بی موقع استاد دانشگاه، کمبود آب، خاموشی برق، حبس یک دانشجو... همه سبب و انگیزه هائی میشوند برای واکنشهای مردم در برابر بیداد و اختناق حاکم بر ایران ...
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
دوشنبه ۲۲ خرداد ۱٣٨۵ - ۱۲ ژوئن ۲۰۰۶
دوشنبه ۲۲ خرداد ۱٣٨۵ - ۱۲ ژوئن ۲۰۰۶
در این مدت ۲۷ سال عمر حکومت فقیهان، هیچگاه فضای سیاسی- اجتماعی در درون ایران چنین حساس و در همان حال غیرقابل پیش بینی نبوده است. کنش و واکنش مردم درسطح وسیع جامعه بویژه درمیان آگاهان هممیهن نسبت به تحولات- و نه بی علاقگان به هرتلاش آزادیخواهی- بسیار تأثیرگذار و ابهام آمیز و درضمن اسف انگیز شده است. ناخوشنودی از حکومت که به نفرت از دین تنه میزند، به نهایت درجه ی اوج رسیده است؛ و مردم ایران منتظرند که بهانه ای بیابند تا فریاد و خروش و خشم فروخورده ی خود را بر روی زعمای رژیم و رهبر مسلمین ایران و جهان!- حضرت آیت الله خامنه ای- بریزند. مترصدند جرقه ای از سنگ آتشزنه ی مغز این سنگدلان بجهد تا ذهنیت جامعه ی مقهور دین- و درعین حال منفور از دین- تحریک شود و شعله برفروزد و مردم با واکنشهای گوناگون، قهر و ناخوشنودی خود را از حضرات زورگو و بانیان فساد به جهان نشان دهند و استبداد و ستم این نمایندگان خدا را فریاد بزنند... محتوای شعارهای مطرح در گردهمائیها، و ابراز مخالفتها و اعتراضهای اوایل خرداد ماه که به آگاهی و شنود اربابان رسانه ها رسید، گواهی بود براینکه مردم عامل بدبختی کشور و ملت را در وجود دین و رهبر دین شناخته اند؛ و کسی به دولت به ظاهر انتخابی و جناب احمدی نژاد محلی نمی گذارد؛ و تیر نفرت مردم دقیقاً رهبر را نشانه گرفته است... مردم به درستی می دانند که ایران را نه دولت و قوای سه گانه، بلکه رهبر و دستگاه رهبری و شعاعهای وابسته به این منور می گرداند.
«خامنه ای حیا کن، این کشور را رهاکن یا سلطنت را رها کن...» و دیگر شعار نویسیها بر در و دیوار شهرها که کلاً خود رهبر را آماج گرفته بود؛ یا فریاد رسای اکبر گنجی که «خامنه ای باید برود...» به درستی نشان از بی باکی و شجاعت دانشجویان و نسل جوان و میانسال ایران میداد.
اما بدبختانه چون این خیزشها خودجوش است و رهبری ندارد، پیگیری نمی شود و به سامان نمی رسد و با یورش نظامیان و گروه حزب الله فرو می نشیند و بی دنباله خاموش میشود.
مبارزه ی پیگیر، نیازمند تشکل است، سازمان و سازماندهی می خواهد و سامان لازم دارد. شوربختانه هر سه موئلفه ی مورد نیاز در ایران و در فضای مبارزات هممیهنان جایش خالی است. وگرنه توقیف یک روزنامه، بازنشستگی بی موقع استاد دانشگاه، کمبود آب، خاموشی برق، حبس یک دانشجو، انجام اعمال شرورانه ی مزدبگیران حاکمیت زیر نام نهی از منکر، دیرپرداختن حقوق ماهانه ی کارگران و بالاخره کشیدن یک کاریکاتور که شاید منظور طراحش ازخلق آن دقیقاً همان برداشت آذریهای هممیهن ازمحتوای کاریکاتور نبوده است و... همه سبب و انگیزه هائی میشوند برای واکنشهای مردم در برابر بیداد و اختناق حاکم بر ایران؛ و فریاد برسر جاهلانی که مدتهاست بی مایگی و شناعت دین را در لباس سیاست و حکومت برملا کرده اند.
با تلخکامی باید گفت این مردم خشمگین، «ناامیدانه» کمال نفرت درونی خود را از این رژیم که دستاوردش ۲۷ سال ستم و استبداد دین و مذهب است، به هر انگیزه ای بیرون می ریزند و بارها به جهانیان نشان داده و میدهند. این ملتی که ملاها مزورانه برای سوء استفاده ولی در واقع جهت ضرورت، آن را شهیدپرور معرفی و تبلیغ میکند، هر خانواده اش دستکم عزادار عزیزی جوان و میان سال است که مرگش میوه ی ستمکاریها و جهالت حکام دینمدار بوده است. اما حاکمیت زورگو و مستبد با چشمهای بسته و گوشهای از جیوه پر شده، به جای توجه به درد مردم و رفع کمبودها که ریشه در استبداد و ستم دارد، بازهم عبرت نگرفته و در پی تحمیق ملت و انحراف افکار عمومی است؛ و همانند تمام مستبدان دیگر، و همچون زمان رژیم گذشته و سلف خویش، علت اعتراضهای مردم و ناخوشنودی ملت را به بیرون از مرز نسبت میدهد. با چشم پوشی از کردار و رفتار خود، و با اغماض وضع انفجاری در کشور، و با توهین به شعور مردم، آنان را آلت دست بیگانگان معرفی می کند. دانشجو را اوباش می خواند؛ فرهنگیان معترض را ولگرد می نامد؛ و بر کارگر زحمتکش انگ رجاله میزند...
هنوز زمانی زیاد از آن هنگام نگذشته است که شورش مردم متهور و دلاور تبریز در زمستان سال ۱٣۵۶ خورشیدی را که دومین زنگ خطر - پس از واقعه ی قم- در سقوط سلطنت بود، آقای جمشید آموزگار نخست وزیر وقت که برای بررسی علل به آذربایجان سفرکرده بود، چنین توجیه فرمود: «عده ای مفسده جو و خائن از آن سوی مرز به آذربایجان رخنه کرده و این بلوا را بنا نهاده و پیگیری کرده بودند...» و دیدیم که با این بینش ساده لوحانه و یا فریبکارانه، چه به روزگار کشور و مردم آوردند.
و اکنون آقای رهبر حکومت امام زمان هم در برابر شورش هممیهنان آذری زبان و اعتراضات به حق درمیان سایر اقوام و اعتراض به حق دانشجویان، فرموده است و می فرماید: «دشمنان دین و امت از آن طرف مرزها در میان برادران و خواهران آذربایجانی و اقوام ایرانی و جوانان ما توطئه و فساد می کنند و می خواهند با طرح این مسائل درمیان برادران قومی ما نفاق اندازند و حکومت امام زمان را ساقط کنند؛ و خزعبلاتی از همین قماش...»
شگفتا! این دیگر تکرار تاریخ نیست؛ این خنده و مسخره ی تاریخ هم نیست؛... این شلاق تاریخ است برگرده ی خفتگان دراعماق استبداد قرون؛ این قهقهه ی تاریخ است بر رذالت آئین و بر سخافت شریعت در تمام مقاطع زندگی آدمی. به همین مناسبت است که حضرت رهبر نیز، همان اراجیف را زیر عنوان ایمان، تعهد و تعبد اسلامی و برادر دینی تکرار میکند تا شریعتمداران از این که هستند، لجن مالتر شوند و ماهیت دین بیش از پیش نمودار گردد. آخر این چه برادری است که در تهران با جمعیت ۱۵ میلیون نفر و باوجود بالغ بر یک میلیون مسلمان سنی، حکومت اجازه ی ساختمان مسجد برای سنی ها نمی دهد، در حالیکه در تمام شهرهای سنی نشین، حسینّیه ی شیعیان برپا و برقرار است؟
این چگونه برادری است که مطابق آن ضرب المثل مشهور ایرانی در تقسیم ارث، ریاست جمهوری، وزارت، استانداری، نمایندگی رهبر و دیگر مشاغل کلیدی، قاطر چموشی است که سهم برادر بزرگتر میشود؛ ولی گربه ی خوش خط و خال ملوس پا به فرار، سهم برادر کوچکه است؟ رئیس جمهوری و وزارت و استانداری مخصوص شیعیان؛ سربازی رفتن، دفاع از مرزها، عملگی، مستخدم ادارات، و رأی دادن سهم کرد و بلوچ و ترکمن!
خیر حضرت!
این دشمنان خیالی را که جنون پارانویا در نهاد شما سرشته است و همچون دیگر مسائل شریعت حاصل توهم شما و دیگر فقیهان است و سالهاست آنرا به سان صفحات خراش خورده ی گرامافون تکرار می کنید، چیزی جز ذات ستمکار و زورمدار شما و روش زمامداریتان بر روی آئین اسلام و تشیع نیست...
حضرت! شما و دیگر همکسوتان و همکارانتان شامل عبا به دوش و یونیفورم پوش و سویل، از کدام نقطه ی تاریخ به جهان می نگرید؟ در کجای تاریخ جا خوش کرده اید؟ شما و دیگر متعبدان سنی و شیعه در پهنه ی خاورمیانه، مگر شب پره اید که از درک هر نوری عاجزید و بر هر روشنائی چشم می بندید؟ ... شما که تمام کارکردتان را ملهم از قرآن و دستور انبیا می دانید، مطمئن باشید از نظر ذهنیت، از اعماق تاریخ به فضای کنونی پرتاب شده اید. زیرا نگاهتان به زندگی، و رهیافتان به دنیای مدرن و مدرنیته و مدرنیسم، توفیری با دیگر [...] که از فهم فراسوی خود عاجز و ناتوانند، ندارد. و یا علیرغم دیدن و شنیدن و لمس کردن اوضاع، و حتا با کامپویتر کفار مسائل شرعی و آداب طهارت و غسل را بررسی کردن، دوست دارید نادانی را بر آگاهی ترجیح دهید...
آخر مگر می شود کامپیوتر را درجلو دست گذاشت و به آن برنامه داد و از آن نظر خواست، و در همان حال بر لب و چهره ی زنان تیغ و خار مالید که چرا ماتیک زده اند؟
مگر میشود با نیروی اینترنت با جهان در تماس بود؛ و هر شخصیت حقیقی و حقوقی تان یک سایت بر روی اینترنت داشته باشد، و در همان هنگام برای مسافرت امام زمان از سامره به قُم چاه جمکران ساخت و آن نامه های مسخره را از مردم گرفت و پاسخ داد؟
مگر می شود در پی غنی سازی اورانیوم و تولید بمب اتم بود، ولی با قوانین ٣۰ قرن پیش زمامداری کرد؛ و دغدغه ی خاطرتان اندازه ی سنگ استنجا و بیرون افتادن تار موی گیسوی زنان باشد؟...
مگر می توان حقوق بشر اسلامی را بهتر و برتر از میثاق حقوق بشر بین المللی عنوان کرد و باهمان حقوق بشر حرامزاده ی اسلامی، زن و مرد عاشق را در پارچه پیچید و تا کمر در خاک کاشت و آنقدر بر سر و بدن او سنگ کوفت تا جان دهد؟...
اصولاً مگر میشود این اندازه نابخرد بود و ادعای نمایندگی خدا را هم داشت...؟ آخوندهای نامدار و فقیهان مهم دستگاه، تمام کارهای احمقانه و بچه گانه ی احمدی نژاد را الهام خدا معرفی میکنند! پس با این همه بلاهت و نابخردی، خدایتان که این الهامها را می فرستد، چگونه موجودی است...؟
و حیرتا با چنین کارنامه ای زشت و پراز کشتار، گله دارید که چرا جهان با شما سرسازگاری ندارد... شب و روز بر طبل زورگوئی و نابودی کفار می کوبید و نمی دانید که جهان فهمیده است منظورتان از کفار، تمام مردمان گیتی بجز شیعه هاست. همچنین از درک این موضوع عاجزید که مسئله ی کافر و مسلمان مربوط به عصر نادانی و شترسواری است؛ و دنیای امروز دیگر کافر نمی شناسد و هرچه هست انسان است و والا و محترم.
ضمناً به حمایتهای حساب شده ی فواحش سیاسی نظیر «پوتین» روسی و سران چین که حاصل باج دادنهای شماست، دلخوش نباشید و پشت نبندید.
آیا هیچ به پایان کار عبدالناصر فرعون عصر جدید مصر که ده ها سال به پشتوانه ی حمایت ساسی و سلاحهای شوروی از صوت العرب من القاهره فریاد زد « اسرائیل را به دریا خواهیم ریخت...» اندیشیده اید که با وجود همسایگی با اسرائیل، چه مفتضحانه شکست خورد و دق مرگ شد؟ هیچ به سرنوشت قذافی دیکتاتور لیبی که آنهمه نعره زد و آنهمه ترور و تروریست را در پهنه ی گیتی سامان داد و کمک کرد، فکر کرده اید که سرانجام خود را از نفوذ تخدیر دین و آرمان مذهب رها کرد و خردمندی را برگزید؟
اما علیرغم آنکه مقصر تنها شما هستید، مشکل تنها در وجود شما نیست. مشکل بزرگ در ملت ایران و بافت جامعه ی ایرانی است.
فرمانروائی درایران دینسالار، در دست سیاستمدار و سیاست پیشه نیست. حکومت برروی مفهوم و استبداد مسائل و احکام دین به عاملیت فقیهان بناشده است.
بافت جامعه ی ایران و کشورهای همسایه اش مانند افغانستان، عراق، لبنان، فلسطین و دیگر آلودگان به تعصب، درست شبیه هم است. همه دارای ملتی فقیر، عقبمانده، خوکرده به ستم، چاپلوس، و ازهمه بدتر، تن پرور و تنبل اند. نگاهی به تعداد قهوه خانه ها و یا چای خانه (تنبلخانه) در کشورهای اسلامی بیندازید و به دقت به افرادی که در تمام مدت روز که وقت کار و کوشش است در آن لمیده اند، و چای می نوشند و قلیان و سیگار می کشند و بعضاً هم تخته نرد بازی میکنند، بیفکنید... خیابانهای شهرهای این کشورها را در روز که هنگام کار است، مملو از جمعیبت بیکاران و تن پرورانی می بینید که بی هدف و مقصود، حیران و سرگردان پیاده رو خیابانها را دور میزنند... چرا؟ چون اسلام دین زندگی و زندگان نیست، اسلام دکترین برای مردگان و مسائل توهمی پس از مرگ است. در ذهنیت مسلمانان دم غنیمت است و جهان فانی است و گذرا؛ و این زهر کشنده، جزء لا ینفک فرهنگ ما شده است...
پس چون بهشت موعود را عشق است، چرا در صف انتظار داوطلب ترور انتحاری نباشیم؟
این عادت به تن پروری و کارنکردن را سیزده قرن است آموزشها و دستورهای دین اسلام نسل به نسل به ما منتقل کرده است، آنگونه که اکنون به صورت غریزه جلوه گر میشود... آری! مشکل از احکامی است که کاهلی و تنبلی و طرد دنیا را توصیه کرده و آنرا سبب رسیدن به بهشت موهوم میداند و زندگی جاوید همراه با لذتهایش را در دنیای تاریک پس از مرگ معرفی میکند. سعدی بیهوده نمی گوید:
ترک دنیا به مردم آموزند خویشتن سیم و غله اندوزند
سده های متوالی است که مسلمانان با تبلیغ شریعت، به امید بهشتی که در آن همه چیز از غذا و اشربه، تا جواهر و حوری و غلمان مهیا و مجانی است، زندگی را فدای مرگ کرده اند. تعصب و توهم بی جا، راه را برهر تلاش و جهش بسته و جامعه های مسلمان را فقیرترین و نکبت بارترین جوامع روی زمین کرده است.
اما هیهات! مسلمانان اکنون که وضع خود را دریافته اند؛ و به نکبت جاماندن از کاروان دانش و هنر پی برده اند، علت را نه درخود که در غیر می جویند؛ در خانه مشکل دارند، در بیابان به دنبال حل مشکل روانند؛ انگشترشان را در اتاق گم کرده اند، درکوچه پی اش می گردند؛ دختر خانم و آقا پسرمان در خانه رسوائی به بار آورده است، ما همسایه را نشان گرفته ایم و سنگ درخانه ی او می اندازیم.
به درستی این کارکرد که متعصبان جوان مسلمان و مسحورشدگان دین در پهنه ای گسترده از گیتی پی گرفته اند و با اسلحه ی ساخت غرب به جنگ غرب رفته و کورکورانه به سربریدن و درو کردن خاص و عام، باگناه و بیگناه، و مسلم و غیر مسلم، مشغولند و آن را مبارزه با استکبار به حساب می آورند، چیزی از خودزنی و خودکشی کم ندارد. زیرا ترور از هرنوع کور و روشنش، ره به جائی نمی برد و تنها ضمن برانگیختن نفرت جهانی، آشفتگی و نابسامانی جوامع را سبب میشود. کشتار مردم بیگناه در فروشگاهها و مدارس و خیابانهای عراق و دیگر کشورهای بدبخت و عقبمانده، جز زیان مردم و ایجاد نفرت عامه، چه زیانی به مقامات کاخ سفید و واتینگهام و الیزه و... می رساند؟
در ایران اسلامی نیز که حکومت فقیهان کریمانه به صورت مادی و معنوی دست حمایتش در پشت بیشتر این فجایع و ترورها نمایان است، درست واژگونه ی دروغ پراکنی های سران حکومت، دیگر چیزی برای پنهانکاری نمانده و صدای کوس رسوائی رژیم به همه جا رسیده است. خوشبختانه بیشینه ی ایرانیان بویژه درسخواندگان و دانشجویان فرهیخته، این معجون زهرآلود دین و حکومت را می شناسند و مدتهاست ماهییت دین را نیز دریافته اند و سفره ی خود را به کل جدا کرده و درتلاش اند تا این لجنزار را بخشکانند و سبزه زاری در آن برویانند. اما بدبختانه توفیق در این راه بی پشتوانه و کمک احزاب و تشکلهای منظم امکان ندارد. مشکل مبارزان ایرانی نبود یک رهبر کاریزماتیک است و بس. وگرنه خشم و خروش و خیزش به هر بهانه رخ می نماید؛ ولی چون فقیهان جنایتکار هم به وفور به پول دسترسی دارند و هم به دلیل وجود لشگرهای تخدیرشده ی «افیون دین» زیر نام بسیج و سپاه از نیروی لازم برای سرکوب برخوردارند، شعله های خشم بی پشتوانه خاموش می شوند و خیزشها با یورشی فرو میریزد.
کالیفرنیا دکتر محمد علی مهرآسا ۱۱-۶-۲۰۰۶
«خامنه ای حیا کن، این کشور را رهاکن یا سلطنت را رها کن...» و دیگر شعار نویسیها بر در و دیوار شهرها که کلاً خود رهبر را آماج گرفته بود؛ یا فریاد رسای اکبر گنجی که «خامنه ای باید برود...» به درستی نشان از بی باکی و شجاعت دانشجویان و نسل جوان و میانسال ایران میداد.
اما بدبختانه چون این خیزشها خودجوش است و رهبری ندارد، پیگیری نمی شود و به سامان نمی رسد و با یورش نظامیان و گروه حزب الله فرو می نشیند و بی دنباله خاموش میشود.
مبارزه ی پیگیر، نیازمند تشکل است، سازمان و سازماندهی می خواهد و سامان لازم دارد. شوربختانه هر سه موئلفه ی مورد نیاز در ایران و در فضای مبارزات هممیهنان جایش خالی است. وگرنه توقیف یک روزنامه، بازنشستگی بی موقع استاد دانشگاه، کمبود آب، خاموشی برق، حبس یک دانشجو، انجام اعمال شرورانه ی مزدبگیران حاکمیت زیر نام نهی از منکر، دیرپرداختن حقوق ماهانه ی کارگران و بالاخره کشیدن یک کاریکاتور که شاید منظور طراحش ازخلق آن دقیقاً همان برداشت آذریهای هممیهن ازمحتوای کاریکاتور نبوده است و... همه سبب و انگیزه هائی میشوند برای واکنشهای مردم در برابر بیداد و اختناق حاکم بر ایران؛ و فریاد برسر جاهلانی که مدتهاست بی مایگی و شناعت دین را در لباس سیاست و حکومت برملا کرده اند.
با تلخکامی باید گفت این مردم خشمگین، «ناامیدانه» کمال نفرت درونی خود را از این رژیم که دستاوردش ۲۷ سال ستم و استبداد دین و مذهب است، به هر انگیزه ای بیرون می ریزند و بارها به جهانیان نشان داده و میدهند. این ملتی که ملاها مزورانه برای سوء استفاده ولی در واقع جهت ضرورت، آن را شهیدپرور معرفی و تبلیغ میکند، هر خانواده اش دستکم عزادار عزیزی جوان و میان سال است که مرگش میوه ی ستمکاریها و جهالت حکام دینمدار بوده است. اما حاکمیت زورگو و مستبد با چشمهای بسته و گوشهای از جیوه پر شده، به جای توجه به درد مردم و رفع کمبودها که ریشه در استبداد و ستم دارد، بازهم عبرت نگرفته و در پی تحمیق ملت و انحراف افکار عمومی است؛ و همانند تمام مستبدان دیگر، و همچون زمان رژیم گذشته و سلف خویش، علت اعتراضهای مردم و ناخوشنودی ملت را به بیرون از مرز نسبت میدهد. با چشم پوشی از کردار و رفتار خود، و با اغماض وضع انفجاری در کشور، و با توهین به شعور مردم، آنان را آلت دست بیگانگان معرفی می کند. دانشجو را اوباش می خواند؛ فرهنگیان معترض را ولگرد می نامد؛ و بر کارگر زحمتکش انگ رجاله میزند...
هنوز زمانی زیاد از آن هنگام نگذشته است که شورش مردم متهور و دلاور تبریز در زمستان سال ۱٣۵۶ خورشیدی را که دومین زنگ خطر - پس از واقعه ی قم- در سقوط سلطنت بود، آقای جمشید آموزگار نخست وزیر وقت که برای بررسی علل به آذربایجان سفرکرده بود، چنین توجیه فرمود: «عده ای مفسده جو و خائن از آن سوی مرز به آذربایجان رخنه کرده و این بلوا را بنا نهاده و پیگیری کرده بودند...» و دیدیم که با این بینش ساده لوحانه و یا فریبکارانه، چه به روزگار کشور و مردم آوردند.
و اکنون آقای رهبر حکومت امام زمان هم در برابر شورش هممیهنان آذری زبان و اعتراضات به حق درمیان سایر اقوام و اعتراض به حق دانشجویان، فرموده است و می فرماید: «دشمنان دین و امت از آن طرف مرزها در میان برادران و خواهران آذربایجانی و اقوام ایرانی و جوانان ما توطئه و فساد می کنند و می خواهند با طرح این مسائل درمیان برادران قومی ما نفاق اندازند و حکومت امام زمان را ساقط کنند؛ و خزعبلاتی از همین قماش...»
شگفتا! این دیگر تکرار تاریخ نیست؛ این خنده و مسخره ی تاریخ هم نیست؛... این شلاق تاریخ است برگرده ی خفتگان دراعماق استبداد قرون؛ این قهقهه ی تاریخ است بر رذالت آئین و بر سخافت شریعت در تمام مقاطع زندگی آدمی. به همین مناسبت است که حضرت رهبر نیز، همان اراجیف را زیر عنوان ایمان، تعهد و تعبد اسلامی و برادر دینی تکرار میکند تا شریعتمداران از این که هستند، لجن مالتر شوند و ماهیت دین بیش از پیش نمودار گردد. آخر این چه برادری است که در تهران با جمعیت ۱۵ میلیون نفر و باوجود بالغ بر یک میلیون مسلمان سنی، حکومت اجازه ی ساختمان مسجد برای سنی ها نمی دهد، در حالیکه در تمام شهرهای سنی نشین، حسینّیه ی شیعیان برپا و برقرار است؟
این چگونه برادری است که مطابق آن ضرب المثل مشهور ایرانی در تقسیم ارث، ریاست جمهوری، وزارت، استانداری، نمایندگی رهبر و دیگر مشاغل کلیدی، قاطر چموشی است که سهم برادر بزرگتر میشود؛ ولی گربه ی خوش خط و خال ملوس پا به فرار، سهم برادر کوچکه است؟ رئیس جمهوری و وزارت و استانداری مخصوص شیعیان؛ سربازی رفتن، دفاع از مرزها، عملگی، مستخدم ادارات، و رأی دادن سهم کرد و بلوچ و ترکمن!
خیر حضرت!
این دشمنان خیالی را که جنون پارانویا در نهاد شما سرشته است و همچون دیگر مسائل شریعت حاصل توهم شما و دیگر فقیهان است و سالهاست آنرا به سان صفحات خراش خورده ی گرامافون تکرار می کنید، چیزی جز ذات ستمکار و زورمدار شما و روش زمامداریتان بر روی آئین اسلام و تشیع نیست...
حضرت! شما و دیگر همکسوتان و همکارانتان شامل عبا به دوش و یونیفورم پوش و سویل، از کدام نقطه ی تاریخ به جهان می نگرید؟ در کجای تاریخ جا خوش کرده اید؟ شما و دیگر متعبدان سنی و شیعه در پهنه ی خاورمیانه، مگر شب پره اید که از درک هر نوری عاجزید و بر هر روشنائی چشم می بندید؟ ... شما که تمام کارکردتان را ملهم از قرآن و دستور انبیا می دانید، مطمئن باشید از نظر ذهنیت، از اعماق تاریخ به فضای کنونی پرتاب شده اید. زیرا نگاهتان به زندگی، و رهیافتان به دنیای مدرن و مدرنیته و مدرنیسم، توفیری با دیگر [...] که از فهم فراسوی خود عاجز و ناتوانند، ندارد. و یا علیرغم دیدن و شنیدن و لمس کردن اوضاع، و حتا با کامپویتر کفار مسائل شرعی و آداب طهارت و غسل را بررسی کردن، دوست دارید نادانی را بر آگاهی ترجیح دهید...
آخر مگر می شود کامپیوتر را درجلو دست گذاشت و به آن برنامه داد و از آن نظر خواست، و در همان حال بر لب و چهره ی زنان تیغ و خار مالید که چرا ماتیک زده اند؟
مگر میشود با نیروی اینترنت با جهان در تماس بود؛ و هر شخصیت حقیقی و حقوقی تان یک سایت بر روی اینترنت داشته باشد، و در همان هنگام برای مسافرت امام زمان از سامره به قُم چاه جمکران ساخت و آن نامه های مسخره را از مردم گرفت و پاسخ داد؟
مگر می شود در پی غنی سازی اورانیوم و تولید بمب اتم بود، ولی با قوانین ٣۰ قرن پیش زمامداری کرد؛ و دغدغه ی خاطرتان اندازه ی سنگ استنجا و بیرون افتادن تار موی گیسوی زنان باشد؟...
مگر می توان حقوق بشر اسلامی را بهتر و برتر از میثاق حقوق بشر بین المللی عنوان کرد و باهمان حقوق بشر حرامزاده ی اسلامی، زن و مرد عاشق را در پارچه پیچید و تا کمر در خاک کاشت و آنقدر بر سر و بدن او سنگ کوفت تا جان دهد؟...
اصولاً مگر میشود این اندازه نابخرد بود و ادعای نمایندگی خدا را هم داشت...؟ آخوندهای نامدار و فقیهان مهم دستگاه، تمام کارهای احمقانه و بچه گانه ی احمدی نژاد را الهام خدا معرفی میکنند! پس با این همه بلاهت و نابخردی، خدایتان که این الهامها را می فرستد، چگونه موجودی است...؟
و حیرتا با چنین کارنامه ای زشت و پراز کشتار، گله دارید که چرا جهان با شما سرسازگاری ندارد... شب و روز بر طبل زورگوئی و نابودی کفار می کوبید و نمی دانید که جهان فهمیده است منظورتان از کفار، تمام مردمان گیتی بجز شیعه هاست. همچنین از درک این موضوع عاجزید که مسئله ی کافر و مسلمان مربوط به عصر نادانی و شترسواری است؛ و دنیای امروز دیگر کافر نمی شناسد و هرچه هست انسان است و والا و محترم.
ضمناً به حمایتهای حساب شده ی فواحش سیاسی نظیر «پوتین» روسی و سران چین که حاصل باج دادنهای شماست، دلخوش نباشید و پشت نبندید.
آیا هیچ به پایان کار عبدالناصر فرعون عصر جدید مصر که ده ها سال به پشتوانه ی حمایت ساسی و سلاحهای شوروی از صوت العرب من القاهره فریاد زد « اسرائیل را به دریا خواهیم ریخت...» اندیشیده اید که با وجود همسایگی با اسرائیل، چه مفتضحانه شکست خورد و دق مرگ شد؟ هیچ به سرنوشت قذافی دیکتاتور لیبی که آنهمه نعره زد و آنهمه ترور و تروریست را در پهنه ی گیتی سامان داد و کمک کرد، فکر کرده اید که سرانجام خود را از نفوذ تخدیر دین و آرمان مذهب رها کرد و خردمندی را برگزید؟
اما علیرغم آنکه مقصر تنها شما هستید، مشکل تنها در وجود شما نیست. مشکل بزرگ در ملت ایران و بافت جامعه ی ایرانی است.
فرمانروائی درایران دینسالار، در دست سیاستمدار و سیاست پیشه نیست. حکومت برروی مفهوم و استبداد مسائل و احکام دین به عاملیت فقیهان بناشده است.
بافت جامعه ی ایران و کشورهای همسایه اش مانند افغانستان، عراق، لبنان، فلسطین و دیگر آلودگان به تعصب، درست شبیه هم است. همه دارای ملتی فقیر، عقبمانده، خوکرده به ستم، چاپلوس، و ازهمه بدتر، تن پرور و تنبل اند. نگاهی به تعداد قهوه خانه ها و یا چای خانه (تنبلخانه) در کشورهای اسلامی بیندازید و به دقت به افرادی که در تمام مدت روز که وقت کار و کوشش است در آن لمیده اند، و چای می نوشند و قلیان و سیگار می کشند و بعضاً هم تخته نرد بازی میکنند، بیفکنید... خیابانهای شهرهای این کشورها را در روز که هنگام کار است، مملو از جمعیبت بیکاران و تن پرورانی می بینید که بی هدف و مقصود، حیران و سرگردان پیاده رو خیابانها را دور میزنند... چرا؟ چون اسلام دین زندگی و زندگان نیست، اسلام دکترین برای مردگان و مسائل توهمی پس از مرگ است. در ذهنیت مسلمانان دم غنیمت است و جهان فانی است و گذرا؛ و این زهر کشنده، جزء لا ینفک فرهنگ ما شده است...
پس چون بهشت موعود را عشق است، چرا در صف انتظار داوطلب ترور انتحاری نباشیم؟
این عادت به تن پروری و کارنکردن را سیزده قرن است آموزشها و دستورهای دین اسلام نسل به نسل به ما منتقل کرده است، آنگونه که اکنون به صورت غریزه جلوه گر میشود... آری! مشکل از احکامی است که کاهلی و تنبلی و طرد دنیا را توصیه کرده و آنرا سبب رسیدن به بهشت موهوم میداند و زندگی جاوید همراه با لذتهایش را در دنیای تاریک پس از مرگ معرفی میکند. سعدی بیهوده نمی گوید:
ترک دنیا به مردم آموزند خویشتن سیم و غله اندوزند
سده های متوالی است که مسلمانان با تبلیغ شریعت، به امید بهشتی که در آن همه چیز از غذا و اشربه، تا جواهر و حوری و غلمان مهیا و مجانی است، زندگی را فدای مرگ کرده اند. تعصب و توهم بی جا، راه را برهر تلاش و جهش بسته و جامعه های مسلمان را فقیرترین و نکبت بارترین جوامع روی زمین کرده است.
اما هیهات! مسلمانان اکنون که وضع خود را دریافته اند؛ و به نکبت جاماندن از کاروان دانش و هنر پی برده اند، علت را نه درخود که در غیر می جویند؛ در خانه مشکل دارند، در بیابان به دنبال حل مشکل روانند؛ انگشترشان را در اتاق گم کرده اند، درکوچه پی اش می گردند؛ دختر خانم و آقا پسرمان در خانه رسوائی به بار آورده است، ما همسایه را نشان گرفته ایم و سنگ درخانه ی او می اندازیم.
به درستی این کارکرد که متعصبان جوان مسلمان و مسحورشدگان دین در پهنه ای گسترده از گیتی پی گرفته اند و با اسلحه ی ساخت غرب به جنگ غرب رفته و کورکورانه به سربریدن و درو کردن خاص و عام، باگناه و بیگناه، و مسلم و غیر مسلم، مشغولند و آن را مبارزه با استکبار به حساب می آورند، چیزی از خودزنی و خودکشی کم ندارد. زیرا ترور از هرنوع کور و روشنش، ره به جائی نمی برد و تنها ضمن برانگیختن نفرت جهانی، آشفتگی و نابسامانی جوامع را سبب میشود. کشتار مردم بیگناه در فروشگاهها و مدارس و خیابانهای عراق و دیگر کشورهای بدبخت و عقبمانده، جز زیان مردم و ایجاد نفرت عامه، چه زیانی به مقامات کاخ سفید و واتینگهام و الیزه و... می رساند؟
در ایران اسلامی نیز که حکومت فقیهان کریمانه به صورت مادی و معنوی دست حمایتش در پشت بیشتر این فجایع و ترورها نمایان است، درست واژگونه ی دروغ پراکنی های سران حکومت، دیگر چیزی برای پنهانکاری نمانده و صدای کوس رسوائی رژیم به همه جا رسیده است. خوشبختانه بیشینه ی ایرانیان بویژه درسخواندگان و دانشجویان فرهیخته، این معجون زهرآلود دین و حکومت را می شناسند و مدتهاست ماهییت دین را نیز دریافته اند و سفره ی خود را به کل جدا کرده و درتلاش اند تا این لجنزار را بخشکانند و سبزه زاری در آن برویانند. اما بدبختانه توفیق در این راه بی پشتوانه و کمک احزاب و تشکلهای منظم امکان ندارد. مشکل مبارزان ایرانی نبود یک رهبر کاریزماتیک است و بس. وگرنه خشم و خروش و خیزش به هر بهانه رخ می نماید؛ ولی چون فقیهان جنایتکار هم به وفور به پول دسترسی دارند و هم به دلیل وجود لشگرهای تخدیرشده ی «افیون دین» زیر نام بسیج و سپاه از نیروی لازم برای سرکوب برخوردارند، شعله های خشم بی پشتوانه خاموش می شوند و خیزشها با یورشی فرو میریزد.
کالیفرنیا دکتر محمد علی مهرآسا ۱۱-۶-۲۰۰۶
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر