نگاهی به سمینار جبهه ملی ایران از زاویه ای دیگر!
• گذشت زمان و سیر تجربه در این مدت بیست سال به من نشان داده است که در برگزاری و ترتیب این گونه کنگره ها و سمینارها و تحمل زحماتش، هدف همواره گم شده و به جایش خودنمائی مطرح بوده است ...
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
سهشنبه ۲٨ خرداد ۱٣٨۷ - ۱۷ ژوئن ۲۰۰٨
سهشنبه ۲٨ خرداد ۱٣٨۷ - ۱۷ ژوئن ۲۰۰٨
نشستی که در یکی از دانشگاه های مریلند زیر نام سمینار جبهه ملی ایران در امریکا- علیرغم مخالفت بسیاری از اعضا- برگزارشد، همچنان که پیش بینی میشد دستاوردی نداشت و به مانند سدها نشست از این نوع که از سوی گروه های گوناگون برگزار میشود، ناطقان سخنان خود گفتند و سخن دیگران را شنیدند و درپایان باهم وداع کرده و رهسپار دیار خویش شدند. من در ده ها نشست و سمینار و کنگره از این نوع، شرکت کرده و بسیار سخنان زیبا و نصایح شیوا شنیده ام؛ و بسیار تندخوئیها و نازک طبعی ها را در این جلسات دیده ام که در آخر بی هیچ نتیجه گیری به پایان آمده و حکایت همچنان باقی ... در این مجالس، هرکس سخن و نظر خود را بیان می کند و اصرار دارد که پیشنهادش را همگان بپذیرند و به کار گیرند؛ و هیچ وقعی به دیدگاه دیگران هم نمی نهد. هنوز نمیدانم چرا ما متوجه این امر بدیهی نیستیم که تصمیم گیری زمانی موثر است که اجرا شود؛ و اجرای تصمیم نیز نیازمند نیروی اجرائی است. به این دلیل در این نشستها، اگر بسیار همت شود و تصمیمی اتخاذ گردد، از روی کاغذ فراتر نمی رود.
گذشت زمان و سیر تجربه در این مدت بیست سال به من نشان داده است که در برگزاری و ترتیب این گونه کنگره ها و سمینارها و تحمل زحماتش، هدف همواره گم شده و به جایش خودنمائی مطرح بوده است. درصورتی که بدنه ی اصلی جبهه ملی ایران در طول حیاتش هیچ گامی برنداشته مگر ضرورتی در پشتش خوابیده باشد.
جبهه ملی ایران از همان زمان تولد که رهبرش در برابر قانون شکنیهای دربار و وزیر دربار وقت «عبدالحسین هژیر» ایستاد و درخواست آزادی انتخابات کرد، مورد غضب درباریان و محمدرضا شاه و دیگر هواداران نظام استبدادی قرارگرفت. زیرا علت پیدائی و وجودی ی این جبهه، آزادی انتخابات مجلس شورای ملی بود که دربار چون سدی در مقابل این آزادی قد برافراشته بود. هدف جبهه ملی از آزاد بودن انتخابات، سپردن حکومت به دست مردم بود تا نیروی ضل الهی از فرمانروائی فرو افتد وروند دموکراسی در کشور پیاده شود. پس، جبهه ملی مانعی بود در برابر آرزوهای پادشاهی که مصمم بود به همان راه پدر رود و مستبدانه سلطنت مشروطه را با حکومت توامان کند.
جبهه ملی ایران در درازای نزدیک به ۶۰ سال عمرش، به علت خصلت ضد استبداد، ضد استعمار و سکولارش، ضمن داشتن هواداران بی شمار، دشمنان و مخالفانی نیز برای خود پروریده است. بی تردید، کسان و گروه هائی که به حکومتهای فردی و یا دیکتاتوری های- به اصطلاح- شورائی و جمعی معتقدند و یا هنوز آرمانگرائی های کاغذی و شکست خورده را بر دموکراسی و حکومت اکثریت ترجیح میدهند، با جبهه ملی و دوستداران مردمسالاری در تقابلند. دشمنان این جبهه، هر نقطه ضعفی برایش بتراشند، نمی توانند بر این واقعیت چشم بپوشند که اعضای این تشکل سیاسی، از حداکثر تقوای اجتماعی- سیاسی برخوردار بوده اند. کسی که از روی خرد و آگاهی و نه به خاطر مد روز بودن، هوادار راه وروش سیاسی-اجتماعی ی زنده یاد دکتر مصدق شده است، بی تردید همان صفات سلامت کردار و آرام منشی را باخود دارد. اگر استثنائی دراین میان پیدا شده باشد، قطعاً نشان عدم اصالت در باور است و ربطی به رفتار جمعی ندارد.
اما پایان سمینار مریلند در جامعه ی درون و برون مرز به سان ریختن آب در لانه ی مورچگان ایجاد ولوله کرد و واکنشهای نرم و درشت را به همراه آورد. من این واقعه را به فال نیک می گیرم و علاوه بر اهمیت جبهه ملی ایران، آن را نوعی گام نهادن در عرصه ی پلورالیستی بین اپوزیسیون برون مرز ارزیابی می کنم. تا اگر کنشها کارساز نیستند، دستکم واکنشها مهیج باشند.
کسانی که دراین زمینه قلم زدند و ایراد گرفتند، در بیشینه، کارشان از روی دلسوزی برای ایران و شاید خیرخواهی برای جبهه ملی ایران بود. مثلاً آقای دکتر حسین لاجوردی در نوشتاری منصفانه به کمبودها، کاستیها، بی پرنسیپی ها و کژروی هایمان – درهر گروه و دسته – اشاره کرده و دلسوزانه درخواست کرده بود که در تغییر خویشتن و ترمیم این نقصها همت کنیم. سخنان آقای لاجوردی همه از روی خیرخواهی و هوشدار است و امیدوارم به آن بیندیشیم. اما متاسفانه، چند نفری نیز به همان ادعاهای کهنه که هواداران سلطنت سی سال است بر جریده می نویسند و در بوقها می دمند، متوسل شدند و با اشاره به مباحث مطرح در سمینار و مقاله ی آقای «کامبیز قائم مقام» جبهه ملی را مشت و مال دادند و به بیراهه روی متهم کردند. بدیهی است در این رابطه، حساب هواداران رادیکال خاندان پهلوی جداست و کسی توقع درست اندیشی از عاشق و واله و شیدا ندارد. اما تأسف آنجاست که کسی مانند آقای «اسماعیل نوری علا» نیز چنین رختی را بر تن می پوشد و بدون توجه به شرایط زمان و بافت اجتماعی ملت ایران؛ و بدون درنظر گرفتن آن سیلی که درسال ۱٣۵۷ به راه افتاده بود، شرکت دو عضو جبهه ملی را در دولت موقت- و حتا دردناکتر از آن - شرکت در مخالفت با استبداد پادشاهی را به عنوان نقطه ی کور جبهه ملی ایران به قلم میکشد...
بافت و اسکلت جبهه ملی ایران را همانند تمام تشکلهای سیاسی و اجتماعی دیگر، مردمان ایرانی ساخته است و می سازد. بی شک این آدمیان ممکن است در مسیر رسیدن به هدف سیاسی اشتباه نیز مرتکب شوند. اما مطمئن باشید هیچگاه از نیت خیر روی نگردانده و از راه آزادیخواهی و میهن دوستی عدول نکرده اند و جز به صداقت و پاکی گام برنداشته اند. این جبهه چنان درراستای آزادی ی سخن و اندیشه و کردار پیشگام بوده است که مسئول روابط اجتماعی اش نیز قلم به دست می گیرد و جدا از صحت و سقم گفته هایش، از کاستیهائی که به دید او وجود دارد، می نویسد و برای خواندن در جلسه ی سمینار خارج میهن می فرستد.
نگارنده هنگامی که متوجه شدم هممسلکانی که در تدارک این سمینارند از آقای «نوری علا» هم برای ایراد سخنرانی دعوت کرده اند، شگفتزده شدم. زیرا می دانستم از ایشان جز نقد ناآگانه نخواهیم شنید و چیزی جز تیر ملامت از کمان سخنشان نخواهد بارید. آقای نوری علا به شهادت نوشته ی خودشان، «هنوز هیچ تشکلی را که اعضایش مقبول طبع ایشان باشند نیافته است که در آن عضو شوند...» (نقل به مضمون) و بنابراین از ارتفاعی که آن حضرت به ما و امثال ما می نگرد، و جز با تلسکوب رویت مان میسرشان نیست، نمی توانند داوری منصف و عادل باشند. فرموده اند:
«آخر یک جوان پر جوش و به تنگ آمده از اوضاع کنونی کشور چگونه باید با تشکیلاتی همبستگی پیدا کند که در تاریخ همین سی سالهء اخیر خود هم در استقرار حکومت اسلامی شراکتی قاطع داشته و هم بخاطر ماندن در گذشته های دربسته نتوانسته است خود را به نقد سالم بکشد و، مثلاً، به صراحت اعلام بدارد که اگرچه احتمالاً ـ با ما یا بی ما ـ سیل انقلاب به همینجا که اکنون هستیم می انجامید اما رهبران ما در محاسبات خود اشتباه کردند، عضویت در دولت موقت ذوق زده شان کرد، خود را ارزان در اختیار نیروهای ضد سکولاریسم نهادند و ـ بجای عدم مداخله در جریانی که بزودی خود به انحرافی بودنش واقف شدند ـ به موقع خود را کنار نکشیدند؟ چگونه می توان هنوز به تشکیلاتی دل بست که از یکسو با ملی ـ مذهبی ها سر و سر دارد و از سوئی کسانی چون ابراهیم یزدی پای ثابت جلسات آن (که اغلب بصورت مجالس ختم و یادبود برگزار می شوند) شرکت داشته باشند؟ »
نخست می پرسم: جبهه ملی ایران در این مدت، کدام خیانت را مرتکب شد و کدام زیان را به ملک و ملت زد که خود را به نقد بکشد؟
آنگاه می گویم: جبهه ملی ایران درش برروی تمام مردم از جوان و میانسال و پیر باز است و به ویژه مقدم جوانان را گرامی میدارد. اما شرایط محیط، جوانان را به راهی دیگر و حتا بیراهه ها می کشاند. متأسفانه ما پا به سن گذاشتگان، با تجاهل العارف نسبت به شناخت جامعه ی خود، شور و التهاب دوران جوانی را نیز ازیاد برده ایم. بدون در نظر گرفتن این واقعیت ملموس که جوامع بسته و استبدادی، همیشه جوانان را به سوی تند خوئی و رادیکالیسم می کشانند؛ و جبهه ملی و احزاب نظیر آن پاسخگوی آن نیازهای ملتهب در این جوّ خفقان نیست، دم از جوانگرائی در جبهه ملی ایران می زنیم... درحالی که شواهد و مدارک نشان داده است تنها در امنیت، آرامش، آسایش و آزادی است که مردم عموماً، و جوانان خصوصاً به سوی اندیشه وری و خرد ورزی و گزینش درست می روند و التهاب جوانان فروکش میکند؛ و لاجرم در احزاب مسالمتجو شرکت میکنند. در محیطی که جبهه ملی حق انتشار یک نشریه، حتا یک اعلامیه را ندارد، با چه تبلیغی می تواند جوانان را جلب و یا عضوگیری کند؟ در جوامع استبدادی ازهر نوع چکمه و نعلین، گرایش نسل جوان به سوی کینه ورزی و انقلابی گری و تندخوئی، بسیار تیزتر از مسالمت جوئی است. انقلاب، نه وارد کردنی است و نه ایجاد کردنی؛ انقلاب تحمیل شدنی است. این مستبدان هستند که زمینه ساز شورشها و انقلابات میشوند و با زور و خفقان، راه هرگونه رفتار مسالمت جویانه را می بندند و جوانان را به سوی دسته های رادیکال و شورشی سوق میدهند. پایه ی جبهه ملی از روز نخست، برعداوت نبود، بر استمالت و مسالمت بود.
اما نویسنده ی محترم گویا ازیاد برده است آن سران جبهه ملی که به زعم ایشان به آرزوی شرکت در دولت موقت در انقلاب شرکت کردند، یک ربع قرن پیش ازآن زمان همه رخت صدارت پوشیده و بر صندلی وزارت نشسته بودند. بنابراین عضویت در دولت موقت، نه تنها ذوق زده شان نکرد، بل برعکس به اکراه به آن تن دادند. اتفاقاً، دکتر سنجابی، الهیار صالح، مهندس حسیبی، زیرکزاده و... همگی زمانی وزیر، وکیل، مشیر و مشار بودند که این نوع سمتها و کرسیها، ارزش و جلوه ای داشت... گمان نمی کنم سخن بی جا و از سر عناد راندن، برای گوینده سبب منزلتی شود.
اما اگر از روی ملامتهای آقای نوری علا به این سبب که تاکنون، تشکلی مقبول و موجه را نیافته است که به آن بگرود و دستی از دور برآتش دارد، به عنوان شخصیتی غیرسیاست ورز بتوان گذشت، کینه ورزیهای بیجا و سخنان بی انصافانه ی آقای دکتر راسخ افشار را جز به عداوت و تنفر شخصی، آن هم نسبت به کسی که دستش از روزگار کوتاه است نمی توان تعبیر کرد. آقای دکتر راسخ افشار پس از درگذشت «دکتر احمد مدنی» هر نوشتاری که بیرون میدهد، تنها به نیت ارضای کینه ی خویش و بدگوئی و ناسزا به زنده یاد دکتر مدنی است. این سیاست پیشه ی پیر که سالش از هشتاد گذشته است و دیگر مجالی برای خودنمائی درعرصه ی زمامداری ندارد، تمام تلاش و مبارزاتش محدود شده است به بیان مشتی خلاف واقع درحق دکتر مدنی که بیش از دوسال است رخت از جهان بربسته و میدان را برای حریفان خالی کرده است.
آقای دکتر راسخ افشار گرامی!
بسیار محتمل است به علتهائی که در زیر می آید، دکتر مدنی به دعوت شما برای پیوستن به تشکلی به زعامت حضرتعالی پاسخ منفی داده باشد:
به یاد داشته باشید علت عدم پایگیری احزاب سیاسی و دسته های اجتماعی ریشه دراین شیوه و اخلاق ما ایرانیان دارد که از عضویت در هرحزب و تشکلی سرباز میزنیم مگر این که قبلاً پست و مقامی در رأس هرم را برایمان پیش بینی کرده باشند. نگاهی اندیشمندانه به انشعاباتی که در درون حزبهای راست و چپ به وجود می آید، باید ما را به این ضعف شخصیتی خویش آگاه کرده باشد.
بنابراین عدم پاسخ مثبت دکتر مدنی به دعوت و قرار نگرفتن در زیر چتر حضرتعالی، بی ریشه در وجود خود شما نیست.
به هرحال، جبهه ملی ایران تشکیلاتی است با پیشینه ی شش دهه تلاش در راه استقرار آزادی و مردمسالاری در ایران که بی عیب هم نمی تواند باشد. اما نسبت به تمام احزاب و تشکیلات دیگر پاگرفته در ایران، از نظر پاکی و میهن پرستی و صداقت، یک سر و گردن بالاتر قراردارد. مبارزه با استبداد شاهی و آخوندی از افتخارات این جبهه است و به آن می بالد.
کالیفرنیا دکتر محمد علی مهرآسا ۱۶-۶-۲۰۰٨ ۱- دکتر مدنی درست یا نادرست، خود را از هر لحاظ برتر و شایسته تر از شما می دید و ریاست شما را نمی پذیرفت...اینجا این پرسش مطرح است که شما چرا به گروه او نپیوستید؟ مگر نه این است که نه او و نه شما، حاضر نبودید نفر دوم باشید؟ ۲- تعداد هواداران و دوستداران دکتر مدنی و شما چه در اروپا، چه در امریکا و چه در ایران، قابل قیاس نبوده و نیست. دکتر مدنی دستکم سه و نیم میلیون نفر در ایران به او رأی داده بود، در حالی که شما را جز معدود دوستانتان نمی شناختند. ٣- دکتر مدنی مدتها بود اندیشه ی رفتن به امریکا را در سر داشت و خیالی دیگر در ذهن می پرورید.
گذشت زمان و سیر تجربه در این مدت بیست سال به من نشان داده است که در برگزاری و ترتیب این گونه کنگره ها و سمینارها و تحمل زحماتش، هدف همواره گم شده و به جایش خودنمائی مطرح بوده است. درصورتی که بدنه ی اصلی جبهه ملی ایران در طول حیاتش هیچ گامی برنداشته مگر ضرورتی در پشتش خوابیده باشد.
جبهه ملی ایران از همان زمان تولد که رهبرش در برابر قانون شکنیهای دربار و وزیر دربار وقت «عبدالحسین هژیر» ایستاد و درخواست آزادی انتخابات کرد، مورد غضب درباریان و محمدرضا شاه و دیگر هواداران نظام استبدادی قرارگرفت. زیرا علت پیدائی و وجودی ی این جبهه، آزادی انتخابات مجلس شورای ملی بود که دربار چون سدی در مقابل این آزادی قد برافراشته بود. هدف جبهه ملی از آزاد بودن انتخابات، سپردن حکومت به دست مردم بود تا نیروی ضل الهی از فرمانروائی فرو افتد وروند دموکراسی در کشور پیاده شود. پس، جبهه ملی مانعی بود در برابر آرزوهای پادشاهی که مصمم بود به همان راه پدر رود و مستبدانه سلطنت مشروطه را با حکومت توامان کند.
جبهه ملی ایران در درازای نزدیک به ۶۰ سال عمرش، به علت خصلت ضد استبداد، ضد استعمار و سکولارش، ضمن داشتن هواداران بی شمار، دشمنان و مخالفانی نیز برای خود پروریده است. بی تردید، کسان و گروه هائی که به حکومتهای فردی و یا دیکتاتوری های- به اصطلاح- شورائی و جمعی معتقدند و یا هنوز آرمانگرائی های کاغذی و شکست خورده را بر دموکراسی و حکومت اکثریت ترجیح میدهند، با جبهه ملی و دوستداران مردمسالاری در تقابلند. دشمنان این جبهه، هر نقطه ضعفی برایش بتراشند، نمی توانند بر این واقعیت چشم بپوشند که اعضای این تشکل سیاسی، از حداکثر تقوای اجتماعی- سیاسی برخوردار بوده اند. کسی که از روی خرد و آگاهی و نه به خاطر مد روز بودن، هوادار راه وروش سیاسی-اجتماعی ی زنده یاد دکتر مصدق شده است، بی تردید همان صفات سلامت کردار و آرام منشی را باخود دارد. اگر استثنائی دراین میان پیدا شده باشد، قطعاً نشان عدم اصالت در باور است و ربطی به رفتار جمعی ندارد.
اما پایان سمینار مریلند در جامعه ی درون و برون مرز به سان ریختن آب در لانه ی مورچگان ایجاد ولوله کرد و واکنشهای نرم و درشت را به همراه آورد. من این واقعه را به فال نیک می گیرم و علاوه بر اهمیت جبهه ملی ایران، آن را نوعی گام نهادن در عرصه ی پلورالیستی بین اپوزیسیون برون مرز ارزیابی می کنم. تا اگر کنشها کارساز نیستند، دستکم واکنشها مهیج باشند.
کسانی که دراین زمینه قلم زدند و ایراد گرفتند، در بیشینه، کارشان از روی دلسوزی برای ایران و شاید خیرخواهی برای جبهه ملی ایران بود. مثلاً آقای دکتر حسین لاجوردی در نوشتاری منصفانه به کمبودها، کاستیها، بی پرنسیپی ها و کژروی هایمان – درهر گروه و دسته – اشاره کرده و دلسوزانه درخواست کرده بود که در تغییر خویشتن و ترمیم این نقصها همت کنیم. سخنان آقای لاجوردی همه از روی خیرخواهی و هوشدار است و امیدوارم به آن بیندیشیم. اما متاسفانه، چند نفری نیز به همان ادعاهای کهنه که هواداران سلطنت سی سال است بر جریده می نویسند و در بوقها می دمند، متوسل شدند و با اشاره به مباحث مطرح در سمینار و مقاله ی آقای «کامبیز قائم مقام» جبهه ملی را مشت و مال دادند و به بیراهه روی متهم کردند. بدیهی است در این رابطه، حساب هواداران رادیکال خاندان پهلوی جداست و کسی توقع درست اندیشی از عاشق و واله و شیدا ندارد. اما تأسف آنجاست که کسی مانند آقای «اسماعیل نوری علا» نیز چنین رختی را بر تن می پوشد و بدون توجه به شرایط زمان و بافت اجتماعی ملت ایران؛ و بدون درنظر گرفتن آن سیلی که درسال ۱٣۵۷ به راه افتاده بود، شرکت دو عضو جبهه ملی را در دولت موقت- و حتا دردناکتر از آن - شرکت در مخالفت با استبداد پادشاهی را به عنوان نقطه ی کور جبهه ملی ایران به قلم میکشد...
بافت و اسکلت جبهه ملی ایران را همانند تمام تشکلهای سیاسی و اجتماعی دیگر، مردمان ایرانی ساخته است و می سازد. بی شک این آدمیان ممکن است در مسیر رسیدن به هدف سیاسی اشتباه نیز مرتکب شوند. اما مطمئن باشید هیچگاه از نیت خیر روی نگردانده و از راه آزادیخواهی و میهن دوستی عدول نکرده اند و جز به صداقت و پاکی گام برنداشته اند. این جبهه چنان درراستای آزادی ی سخن و اندیشه و کردار پیشگام بوده است که مسئول روابط اجتماعی اش نیز قلم به دست می گیرد و جدا از صحت و سقم گفته هایش، از کاستیهائی که به دید او وجود دارد، می نویسد و برای خواندن در جلسه ی سمینار خارج میهن می فرستد.
نگارنده هنگامی که متوجه شدم هممسلکانی که در تدارک این سمینارند از آقای «نوری علا» هم برای ایراد سخنرانی دعوت کرده اند، شگفتزده شدم. زیرا می دانستم از ایشان جز نقد ناآگانه نخواهیم شنید و چیزی جز تیر ملامت از کمان سخنشان نخواهد بارید. آقای نوری علا به شهادت نوشته ی خودشان، «هنوز هیچ تشکلی را که اعضایش مقبول طبع ایشان باشند نیافته است که در آن عضو شوند...» (نقل به مضمون) و بنابراین از ارتفاعی که آن حضرت به ما و امثال ما می نگرد، و جز با تلسکوب رویت مان میسرشان نیست، نمی توانند داوری منصف و عادل باشند. فرموده اند:
«آخر یک جوان پر جوش و به تنگ آمده از اوضاع کنونی کشور چگونه باید با تشکیلاتی همبستگی پیدا کند که در تاریخ همین سی سالهء اخیر خود هم در استقرار حکومت اسلامی شراکتی قاطع داشته و هم بخاطر ماندن در گذشته های دربسته نتوانسته است خود را به نقد سالم بکشد و، مثلاً، به صراحت اعلام بدارد که اگرچه احتمالاً ـ با ما یا بی ما ـ سیل انقلاب به همینجا که اکنون هستیم می انجامید اما رهبران ما در محاسبات خود اشتباه کردند، عضویت در دولت موقت ذوق زده شان کرد، خود را ارزان در اختیار نیروهای ضد سکولاریسم نهادند و ـ بجای عدم مداخله در جریانی که بزودی خود به انحرافی بودنش واقف شدند ـ به موقع خود را کنار نکشیدند؟ چگونه می توان هنوز به تشکیلاتی دل بست که از یکسو با ملی ـ مذهبی ها سر و سر دارد و از سوئی کسانی چون ابراهیم یزدی پای ثابت جلسات آن (که اغلب بصورت مجالس ختم و یادبود برگزار می شوند) شرکت داشته باشند؟ »
نخست می پرسم: جبهه ملی ایران در این مدت، کدام خیانت را مرتکب شد و کدام زیان را به ملک و ملت زد که خود را به نقد بکشد؟
آنگاه می گویم: جبهه ملی ایران درش برروی تمام مردم از جوان و میانسال و پیر باز است و به ویژه مقدم جوانان را گرامی میدارد. اما شرایط محیط، جوانان را به راهی دیگر و حتا بیراهه ها می کشاند. متأسفانه ما پا به سن گذاشتگان، با تجاهل العارف نسبت به شناخت جامعه ی خود، شور و التهاب دوران جوانی را نیز ازیاد برده ایم. بدون در نظر گرفتن این واقعیت ملموس که جوامع بسته و استبدادی، همیشه جوانان را به سوی تند خوئی و رادیکالیسم می کشانند؛ و جبهه ملی و احزاب نظیر آن پاسخگوی آن نیازهای ملتهب در این جوّ خفقان نیست، دم از جوانگرائی در جبهه ملی ایران می زنیم... درحالی که شواهد و مدارک نشان داده است تنها در امنیت، آرامش، آسایش و آزادی است که مردم عموماً، و جوانان خصوصاً به سوی اندیشه وری و خرد ورزی و گزینش درست می روند و التهاب جوانان فروکش میکند؛ و لاجرم در احزاب مسالمتجو شرکت میکنند. در محیطی که جبهه ملی حق انتشار یک نشریه، حتا یک اعلامیه را ندارد، با چه تبلیغی می تواند جوانان را جلب و یا عضوگیری کند؟ در جوامع استبدادی ازهر نوع چکمه و نعلین، گرایش نسل جوان به سوی کینه ورزی و انقلابی گری و تندخوئی، بسیار تیزتر از مسالمت جوئی است. انقلاب، نه وارد کردنی است و نه ایجاد کردنی؛ انقلاب تحمیل شدنی است. این مستبدان هستند که زمینه ساز شورشها و انقلابات میشوند و با زور و خفقان، راه هرگونه رفتار مسالمت جویانه را می بندند و جوانان را به سوی دسته های رادیکال و شورشی سوق میدهند. پایه ی جبهه ملی از روز نخست، برعداوت نبود، بر استمالت و مسالمت بود.
اما نویسنده ی محترم گویا ازیاد برده است آن سران جبهه ملی که به زعم ایشان به آرزوی شرکت در دولت موقت در انقلاب شرکت کردند، یک ربع قرن پیش ازآن زمان همه رخت صدارت پوشیده و بر صندلی وزارت نشسته بودند. بنابراین عضویت در دولت موقت، نه تنها ذوق زده شان نکرد، بل برعکس به اکراه به آن تن دادند. اتفاقاً، دکتر سنجابی، الهیار صالح، مهندس حسیبی، زیرکزاده و... همگی زمانی وزیر، وکیل، مشیر و مشار بودند که این نوع سمتها و کرسیها، ارزش و جلوه ای داشت... گمان نمی کنم سخن بی جا و از سر عناد راندن، برای گوینده سبب منزلتی شود.
اما اگر از روی ملامتهای آقای نوری علا به این سبب که تاکنون، تشکلی مقبول و موجه را نیافته است که به آن بگرود و دستی از دور برآتش دارد، به عنوان شخصیتی غیرسیاست ورز بتوان گذشت، کینه ورزیهای بیجا و سخنان بی انصافانه ی آقای دکتر راسخ افشار را جز به عداوت و تنفر شخصی، آن هم نسبت به کسی که دستش از روزگار کوتاه است نمی توان تعبیر کرد. آقای دکتر راسخ افشار پس از درگذشت «دکتر احمد مدنی» هر نوشتاری که بیرون میدهد، تنها به نیت ارضای کینه ی خویش و بدگوئی و ناسزا به زنده یاد دکتر مدنی است. این سیاست پیشه ی پیر که سالش از هشتاد گذشته است و دیگر مجالی برای خودنمائی درعرصه ی زمامداری ندارد، تمام تلاش و مبارزاتش محدود شده است به بیان مشتی خلاف واقع درحق دکتر مدنی که بیش از دوسال است رخت از جهان بربسته و میدان را برای حریفان خالی کرده است.
آقای دکتر راسخ افشار گرامی!
بسیار محتمل است به علتهائی که در زیر می آید، دکتر مدنی به دعوت شما برای پیوستن به تشکلی به زعامت حضرتعالی پاسخ منفی داده باشد:
به یاد داشته باشید علت عدم پایگیری احزاب سیاسی و دسته های اجتماعی ریشه دراین شیوه و اخلاق ما ایرانیان دارد که از عضویت در هرحزب و تشکلی سرباز میزنیم مگر این که قبلاً پست و مقامی در رأس هرم را برایمان پیش بینی کرده باشند. نگاهی اندیشمندانه به انشعاباتی که در درون حزبهای راست و چپ به وجود می آید، باید ما را به این ضعف شخصیتی خویش آگاه کرده باشد.
بنابراین عدم پاسخ مثبت دکتر مدنی به دعوت و قرار نگرفتن در زیر چتر حضرتعالی، بی ریشه در وجود خود شما نیست.
به هرحال، جبهه ملی ایران تشکیلاتی است با پیشینه ی شش دهه تلاش در راه استقرار آزادی و مردمسالاری در ایران که بی عیب هم نمی تواند باشد. اما نسبت به تمام احزاب و تشکیلات دیگر پاگرفته در ایران، از نظر پاکی و میهن پرستی و صداقت، یک سر و گردن بالاتر قراردارد. مبارزه با استبداد شاهی و آخوندی از افتخارات این جبهه است و به آن می بالد.
کالیفرنیا دکتر محمد علی مهرآسا ۱۶-۶-۲۰۰٨ ۱- دکتر مدنی درست یا نادرست، خود را از هر لحاظ برتر و شایسته تر از شما می دید و ریاست شما را نمی پذیرفت...اینجا این پرسش مطرح است که شما چرا به گروه او نپیوستید؟ مگر نه این است که نه او و نه شما، حاضر نبودید نفر دوم باشید؟ ۲- تعداد هواداران و دوستداران دکتر مدنی و شما چه در اروپا، چه در امریکا و چه در ایران، قابل قیاس نبوده و نیست. دکتر مدنی دستکم سه و نیم میلیون نفر در ایران به او رأی داده بود، در حالی که شما را جز معدود دوستانتان نمی شناختند. ٣- دکتر مدنی مدتها بود اندیشه ی رفتن به امریکا را در سر داشت و خیالی دیگر در ذهن می پرورید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر